And You And I...

Saturday, December 23, 2006

بهترین روز بودی
میان روزهای آفتابی
که خاکشان را به سینه می زنند
شاید خشک شاخه ای
از طلوع خود بیابند

بهترین قاب بودی
میان قابهای دیوار
کج و راست
نگاههایی مظلوم
عمرهایی گذشته از یاد

بهترین رویای من بودی
سر صبح
کنار گلدسته ی مسجد خاک خورده ی زمین
صدا می کرد
بنوازید آهنگ سالهای دور مادرمان را

کاش نمی گفتم،

شاید از سقف آویزانم کنند
پارچه ای بپیچند و
مرا کفن صدا کنند

شاید زنجیرم کنند
بند سوم، خط چهارم
کنار صفحه ی هفتم
سر فصل بی جان نوازش

کاش نمی گفتم تمام روزها
نغمه ی بی جان سال ها
می شنیدم
خاک می شدم
می نشستم بر در و دیوار
روی سفره ی هفت سین امسال

خاطره می گذشت
می خندید و می گفت
امسال
حسرت
سهم بار کفن تو
باز زیاد خواهد شد

2 Comments:

  • دوست عزیز! شما به ادامه ی "بازی یلدا" دعوت شدید! جهت اطلاعات تکمیلی به وبلاگ من مراجعه کنید!

    By Blogger niusha, at 4:13 PM  

  • to jeddan kheili khooob minevisi!!

    By Anonymous Anonymous, at 11:32 AM  

Post a Comment

<< Home