آینه ها
تکه تکه
کوچک نشان دادند مرا
مادرم گفت
آینه شکستن شوم است
وآینه ها تکه تکه
مرا دیدند
که از رود گذشتم
دریا و کوه
جنگل و بیابان
ناگهان
صحرا
تن ها
بودند
و تنها
نبودند
مادرم
قرآن می خواند
صدایی از نور می آید
رحل رحل و
سنگ سنگ و
آب آب و
آفتاب
تکه تکه
کوچک نشان دادند مرا
مادرم گفت
آینه شکستن شوم است
وآینه ها تکه تکه
مرا دیدند
که از رود گذشتم
دریا و کوه
جنگل و بیابان
ناگهان
صحرا
تن ها
بودند
و تنها
نبودند
مادرم
قرآن می خواند
صدایی از نور می آید
رحل رحل و
سنگ سنگ و
آب آب و
آفتاب
0 Comments:
Post a Comment
<< Home