و تو و من - یک
نمی دانم چقدر درست باشد، اما شاید نوشتن کمک می کند که کمی یک جا جمع شوم. گاهی که انگار با تو صحبت می کنم و تو و من پشت یک میز می نشینیم و مرور می کنیم.
خیلی وقت است که دارم توی این بلاگ می نویسم. مدت طولانی متروک بوده و وقتی برگشتم، انگار باید با کوهی از خاک فراموشی دست و پنجه نرم کنم. فراموشی تو وقتی که زودتر از من در برابرم حضور می یابی که تا بخواهی گوشه ای اش را جمع کنی،خاک گوشه ای دیگر پهن شده و انگار خودت را باز در نقطه ی شروع دوباره گذاشته ای.
گاهی وقتها به فکر اسباب کشی می افتم. خانه ی جدید، محله ی جدید، آدرس جدید. ولی جدید که جایی بیرون از من وتو نیست، سکوت پائیزی در خوابزدگی خیابانهای فرعی بعدازظهرهای تهران و تو و من نشسته در پشت یک میز، مرور کرده.
میدانی که پشت یک میز جیزی نیست، میدانی که میز، دیگر میز نیست. و تو و من میان این میز، پرشده ایم.
پ.ن: امیدوارم کمی آدم شوم.
پ.ن: دروغ گفتم، چندان امیدوار نیستم..ر
Labels: و تو و من
0 Comments:
Post a Comment
<< Home