And You And I...

Saturday, October 24, 2009

همیشه یه چیزی یه جایی می لنگه، نمی دونم این فقط توی زندگی منه یا بقیه هم همین طوری ان. بعد از مدتها دارم می نویسم. نه برای اینکه برام کامنت بذارن یا خونده بشم، می نویسم که تنهاییم رو پر کنم..

محیط سایبر، جایی که هر کسی میتونه توش مخفی بشه، جایی که پشت یک آی دی مخفی میشی. هیج کس مرا نمی شناسد 2000
یه زمانی دلیل این اسم چیز دیگه ای بود. اما الان که نگاه می کنم می بینم تنها دلیلش همین بود. کسی مرا نمی شناسد. اینجا هیج کس هیچ کس را نمی شناسد. آرامش حاصل از این امنیت برای من شدیدا اغوا کننده بوده، هنوز هم هست، با اینکه سال هاست آدم های محیط سایبر برای من مرده اند یا از پشت نقاب های آی دی شان بیرون آمده اند من هنوز نقاب را در همه جا می بینم، حتی در فیس بوک، که آدم ها اوریجینال اند. چرا باید کسی این جا اوریجینال باشد؟ مگر می تواند؟ من فکر نمی کنم. دوست داریم که دروغ بگوییم، تجمع دانشگاه را بزرگ تر نشان دهیم، خود را جذاب تر، دوست داشتنی تر، وبلاگمان را پر بیننده تر، در پس این همه دروغ حقیقتی است. ما انسان ها به آنچه ما را انسان نشان می دهد نزدیکتر و نزدیکتر می شویم. ذهن هایمان در صفحات وب پرسه می زنند، انتخابشان می کنند، عوضشان می کنند، از بین می برندشان. اراده ی خود را محبوس برای دیگران به نمایش می گذاریم، خود را در این صفحات پاره پاره می کنیم تا میان پارگی ها، "خود" تجلی کند. تا سنگینی اش را فراموش کند و بتواند قدم از قدم بردارد.

و من می نویسم
و پاره می شوم

و من نویسم
و پاره ام

خواهم نوشت
نوشت
نوشتن
تن
تن پاره در پار پار این پرها که می پرند و می پرسند
که من
پاره تنی در
من پاره
ام؟

(مزخرفه، ولی دوستش دارم)ر