چشم، چشم را نمی بیند
مه گرفته انگار
کشتزار سرد امسال
آرام رشد کرده
خشکیده، مرگ زده
سایه ی آفتاب آبادی دیروز را
مه گرفته انگار
کشتزار سرد امسال
آرام رشد کرده
خشکیده، مرگ زده
سایه ی آفتاب آبادی دیروز را
این جا کسی چشم نمی بیند
چشم، چشم را نمی بیند
چشم، چشم را نمی بیند
کرم
آرام آرام
خرت خرت
مغز می جود
می بلعد و
دفع می کند و
مغز می شود
می سوزد
خاک، سر می شود
کنار آتش
خوابیده، بی سر می شود
خواسته ای اما
نیست این زمانه
درک، سوختن ما
این جا کسی چشم نمی بیند
چشم، چشم را نمی بیند
کرم
آرام آرام
خرت خرت
چشم می جود
می بلعد و
دفع می کند و
می بلعد و
می بلعد و
...
آرام آرام
خرت خرت
مغز می جود
می بلعد و
دفع می کند و
مغز می شود
می سوزد
خاک، سر می شود
کنار آتش
خوابیده، بی سر می شود
خواسته ای اما
نیست این زمانه
درک، سوختن ما
این جا کسی چشم نمی بیند
چشم، چشم را نمی بیند
کرم
آرام آرام
خرت خرت
چشم می جود
می بلعد و
دفع می کند و
می بلعد و
می بلعد و
...